وید- فکر کنم خوشت میاد خودتو به مردا نشون بدی این چه لباسیه من حوصله ی این مردای مست و ندارم بهتر
مواظب خودت باشی از کنار من جم نخوری چون هر اتفاقی که بییوفته من مسئولیتی قبول نمیکنم
درحالی که از عصبانیت دندونامو روی هم مییسایدم گفتم من دختر بچه نیستم نیازی ندارم که کسی مراقبم باشه
الانم که میبینی این جام فقط به خاطر اون نقشه های لعنتیه وگرنه من عمرا با تو یه همچین جایی بیام
نوید- به هرحال احتیاط شرط عقل خانم کوچلو
دیگه به دوستاش رسیده بودیم ومن نمی تونستم جوابشو بدم منو به تموم دوستاش معرفی کرد
و منم رفتم یه دوری توی خونه بزنم حالا تازه داشتم عظمت خونه رو حس میکردم دوتا سالن خیلی بزرگ که
با لوسترای خیلی شیک نورانی شده بود ویه سری پله فکر کنم به طبقه ی دوم میخورد سرتاسر خونه پر بود
از پنجره های شیشه ای بلند که همه رو به حیاط که عرض کنم رو به باغ باز میشد ویه ویترین شیشه ای پر از
کرستالی خوشگل و یه دست مبل شیک که یه طرف سالن بود و به نظر میرسد این میزو صندلیایی
که اینجا زدن به خاطر مهمونیه به پیست رقصم وسط سالن درست کرده بودن و نورشو طوری تنظیم کرده
بودن که بسته به آهنگ کمو زیاد میشد همین طور که سرم گرم نگاه کردن بودم باصدای یه پسر جون که یه گیلاس مشروب
دستش بود به خودم اومدم
پسره- سلام خانم خوشگله به ما افتخار آشنایی میدی
مشخص بود حال خوشی نداره ای خدا چه گیری افتادم امشب بی توجه بهش برگشتم که برم که یه دفه
بازومو گرفت کجا خوشگله مگه من میذارم همچین هلویی از دست من دربره
دستتو بکش عوضی آشغال و سعی کردم بازومو از دستش دربیارم با اینکه مست بود ولی زورم بهش نمیرسد
مردمم این قدر سرگرم بودن که کسی حواسش به ما نبود تو یه حرکت غافل گیر کننده منو به طرفه خودش کشید
و به سینه ی دیوار چسبوند تموم بدنم یه دفه یخ کرد بوی مشروبی که از دهنش میومد داشت حالو بهم میزد هنوز
داشتم تقلا میکردم که از دستش خلاص شم ولی زورم بهش نمیرسد داشت کم کم بهم نزدیک میشد که باصدای نوید متوقف شد
نوید- پسری عوضی داری چه غلطی میکنی و بازوی پسرکشید وحولش داد عقب
با دیدنش انگار دنیارو بهم دادن اگه یه ذره دیر رسیده بود ممکن نبود چه برسر من می اومد
نوید- حیف که نمیخوام آبرو ریزی کنم وگرنه حالیت میکردم اگه یه باره دیگه ببینم دورو برش میپلکی میفرستم
سینه قربستون و مچ دست منو که هنوز گوشی دیوار ایستاده بودم گرفت وبا خودش کشید این قدر دستمو سفت
گرفته بود که دستم درد گرفت داشتم تقلا میکردم که دستمو از دستش در بیارم ولی فایده ای نداشت برای همین گفتم
معلوم هست چیکار میکنی دستمو ول کن منو کجا میبری
نوید- تو که خب به پسرای دیگه اجازه میدی بهت دست بزنن فکر نکنم با رقصیدن با من مشکلی داشته باشی
دستمو ول کن به تو هیچ ربطی نداره من با پسرای دیگه چه جوری برخورد میکنم من نمیخوام با تو برقصم ولم کن
نوید- یادت که نرفته تو کارت پیش من گیره حتی اگه هم نخوای مجبوری و منو به سمت پست رقص برد توی همین
لحظه تموم نورای اونجا کم شدن ویه آهنگ خیلی ملایم شروع به پخش شد دستشو دور کمرم حلقه کرد یه لحظه
از برخورد دستش به کمرم بدنم لرزید ولی این لرزش طوری نبود که نوید متوجهش بشه منتظر به من چشم دوخته
بود چاره ای نبود دستمو روشونش گذاشتم و شروع کردم قدمامو باهاش هماهنگ کردن همین طوری که داشتیم
مرقصیدم نورا کمتر کمتر میشدن طوری که فقط طرف مقابلتو میتونستی ببینی کم کم داشت به پایان آهنگ نزدیک میشدیم
ومن داشتم تو دلم میگفتم که حالا راحت میشم که نوید کمرمو سفت گرفت ومنو به خودش نزدیک کرد ویه دفه گرمی لباشو روی لبام حس کردم
خیلی پستی فکر کردی میذارم هر غلطی دلت خواست بکنی قرار ما این نبود توی عوضی گفتی فقط توی این مهمونی لعنتی
سریع به سمت اتاقی رفتم که لباسمو اونجا عوض کرده بودم و مانتو وشالمو پوشیدم و اومدم بیرون تموم افرادی که اونجا بودن
صبح باصدای مامان از خواب بیدارشدم
مامان- نازنین جان مامان چرا لباساتو عوض نکردی پاشو حالا دیرت میشه
سلام مامان دیشب این قدر خسته بودم که فقط تختو میدیدم (آره جون خودم )
سلام بر روی نشستت بدو مامان جان بدون صبحونه نمیذارم بری سرکار
باشه الان میام پایین سریع بلندشدمو کارمو کردم رفتم پایین بعد از خوردن صبحونه رفتم شرکت موقعی
آرزو- علیک سلام منم خوبم توچه طوری خوبی
ببخشید این قدر فکرم درگیر بود یادم رفت سلام کنم سلام صبح بخیر
آرزو در حالی که چپ چپ نگام میکرد گفت حالا صبح به این زودی چیکار آقای زمانی داری
بهش گفتم که نوید نقشه هارو نداده و من مجبورم دوباره اونارو بکشم ولی حرفی از مهمونی نزدم
آرزو- برو که امروز رو شانسی آقای زمانی امروز نمیاد رفته سره یه ساختمونا دستش بند شده
جون من راست میگی خیلی دوست دارم و پریدم که صورتشو ماچ کنم
آرزو- خیلی خب دختره ی لوس نمیگی یه کی مارو ببینه زود برو سره کارت چشم خانم بداخلاق و به سمت اتاقم رفتم
یه سلام تو دهنت باشه بد نیستا خیر سرت کوچکتری هی
نیما- اگه تا دو دقیقه دیگه اینجا باشم مامانت منو کشته و از در خونه زد بیرون به یک ثانیه نکشید که صدای در ورودی اومد
مامان معلوم هست چیکار میکنی شازدت حرصت داد چرا منو میزنی این عوض خسته نباشیدتونه
مامان- الهی ببخشید مادر این پسر که حواس نمیذاره برای من نگاه نکردم ببینم کیه چارو رو زدم
حالا مگه چیکار کرده
مامان- این اگه تو خونه بمونه کاری جزء اذیتو آزار من نداره ورداشته چای برچسبای سبزیی که خوردکردم گذاشتم یخچالو باهم
درحالی که جلوی خندمو زوری گرفته بودم دستمو گذاشتم پشت شو گفتم اشکال نداره مامان جون بچه ست هنوز و با هم رفتیم تو .
مامان خبریه خیلی خوشحال به نظر میرسی
مامان- آره عزیزم زن عموت بود میگه چند وفت پیش با پسرعموت امید حرف زده انگار قصد داره برگرده ایران میگه از زندگی تو کانادا
حالا کی قراره بیاد
مامان- والا فعلا گفته قصد کرده کی بیاد خدا میدونه اصلا شاید نیاد
مامان من گفتم بلیط گرفته فردا میخواد بیاد شما این قدر خوشحالید این که تازه قصد کرده
مامان- خب مامان جان همین که قصدشم کرده یعنی اومدنیه
مامان جان اصلا بی خیال شام چی داریم
مامان- بذار ناهاری که خوردی جذب بشه بعد حرف شامو بزن
خوب مامان گشنمه دیگه میخوام زود شامو بخورم برم اتاقم باید یکم دیگه روی طرحام کار کنم بعد از این همه وقت ایرادی توش نباشه
مامان- حالا که زوده باشه بذار بابات بیاد شامو میکشم
بابام ونیما طرفای 9 اومدن البته نیما پشت سره بابا قایم شده بود که یه وقت مامان با چارو نزندش مامانم بعد یکم اخمو تخم
با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم و سریع حاظر شدمو رفتم پایین یه لیوان شیر کاکائو خوردمو از خونه زدم بیرون از روی آدرسی
به محض ورود یه میز بزرگ پر کاغذو دیدم که یه صندلی جلوش بود و شخصی که روش نشسته بود پشتش به من بود
و داشت از پنجره بیرونو تماشا میکرد و من نمیتونستم صورتشو ببینم سلام کردمو بهش گفتم از شرکت پارس فنون خدمت
میرسم و بابت دیر شدن طرحا ازش عذرخواهی کردم صندلیشو چرخوند ومن تازه تونستم صورتشو ببینم با دیدن کسی که
جلوم نشسته بود چنان بهت زده شدم که دیگه نتونستم باقی حرفمو بزنم وفقط بهش خیره شدم
آدمی به عوضی و پستیو تو ندیده بودم مطمئن باش یه روزی تلافی همه ی کارایی رو که کردی سرت درمیارم منتظر باش
به سرعت به سمت در رفتم هنوز دستم به دست گیره ی در نرسیده بود که گفت
خانم آریا حقوقت هر چقدر باشه دوبرابرشو میدم که بیای اینجا کار کنی
یه لحظه از پیشنهادش تعجب کردم چرا میخواست من اینجا کار کنم حتما بازم فکرایی تو سرش بود به خودم
نوید- چون دلم برات میسوزه دارم این پیشنهادو بهت میدم وگرنه کارت همچین تعریفیم نیست
حاضرم از بیکاری بشینم تو خونه ولی زیر دست تو کار نکنم من هیچ وقت به تعهدی که به کارم دارم خیانت نمیکنم
نوید- یه چیزو همیشه یادت باشه من به هرچی بخوام میرسم از حالا دارم هفته ی دیگه رو میبینم که داری تو همین شرکت زیر دست من کار میکنی
به همین خیال باش درو باز کردم و محکم زدم به هم از شرکت اومدم بیرون تازه وقتی از شرکت اومدم بیرون
زمانی- خانم محترم دیر اومدنتون به درک شما که نمی تونی یه کارو درست انجام بدید مسئولیت قبول نکنید نقشه
تموم کارمندای شرکت دورمون جمع شده بودن آقای زمانی واضح صبحت کنید منم بدونم جریان چیه
زمانی- دیگه از این واضح تر که امروز شرکت ماهان باهام تماس گرفته میگه یه اشکال خیلی بزرگ توی طرحا هست
صدای نوید مثل یه اکو توی گوشم پیچید من فقط دلم برات میسوزه وگرنه کارت همچین تعریفی هم نیست ،
از حالا دارم هفته ی دیگه رو میبینم که داری توی همین شرکت زیر دست من کار میکنی . کار خودشو کرده بود
آرزو- میخوای به همین راحتی بری یه معذرت خواهی میکردی قضیه تموم میشد
مگه نمی بینی چقدر عصبانیه من هرچیم بگم گوش نمیده
آرزو- تا حالا نشده بود مشکل تونقشه هات باشه فکر کنم چون خسته بودی اشتباه کردی
توی نقشه های من مشکلی نبوده و نیست مشکل اساسی جای دیگست خداحافظ مراقب خودت باش درحالی
الان چهار روزه که دربه در دارم دنبال کار میگردم به تموم شرکتای ساختمونی سر زدم ولی نمیدونم چرا تا خودمو
نوید- هنوزم نمی خوای بیای شرکت من کار کنی خسته نشدی از بس از این شرکت به اون شرکت رفتی همچین پیشنهادی
پس حدسم درست بوده به شرکتا سپرده که به من کار ندارن چرا میخوای بیام تو شرکتت
نوید- فکر کن از کارت خوشم اومده
قبلا یه چیزه دیگه میگفتی
نوید- فکر کن نظرم عوض شده موقعیت خوبی برای تواه ما این جا طراحای خیلی عالیی داریم که تو میتونی به تجربهات اضافه کنی حالا نظرت چیه
میخواستم لب باز کنم بگم نه ولی یه صدا توی ذهنم مثل زنگ خطر میپیچید تلافی من با رفتن تو شرکتش میتونستم
نوید- آفرین دختر خوب میدونستم عاقل تر از این حرفایی پس من فردا ساعت 9 توی شرکت منتظرتم تا قراردادتو تنظیم کنم
باشه فردا ساعت 9
پس تا فردا وگوشیو قطع کرد سرمو بلند کردمو به آسمون نگاه کردم کار درستی کرده بودم که پیشنهادشو قبول کردم
نمی دونستم فقط میدونستم باید تقاص کاریای که کردو پس بده الان فقط تلافی کردن برام مهم بود نه چیزه دیگه ای
نوید- خب خانم آریا من یه قرارداد آماده کردم که شما فعلا به مدت یک سال با همون حقوقی که قبلا گفتم باید اینجا
کاغذ به سمتم گرفتم یه نگاه روش کردم وگفتم همه چی درسته فقط درباره ی حقوق میخوام همون مبلغی باشه که قبلا توی شرکت پارس فنون میگرفتم
نوید- نه حقوق همونه که گفتم تغییری توش نمیدم
میخواست همه چیو با زور بهم تحمیل کنه من نمی خواستم بیشتر از زحمتی که میکشم حقوق بگیرم درسته برای
نوید- باشه باشه قبول با همون حقوق قبلی دیگه مشکلی نیست
نه دیگه مشکلی نیست
نوید- پس من قرارداده جدیدومیدم به خانم الوندی منشی شرکت تنظیم کنه و بهت میدم امضا کنی حالا دنبالم بیا
با همین رفتیم طرف اتاق بغلیه خودش درشو باز کردو بهم اشاره کرد بیرم تو یه اتاق کار جمعو جور که تموم وسایلی
نوید- فردا باید برم شمال یکی از مشتری ها یه زمین اونجا خریده میخواد یه ویلایی بزرگ اونجا درست کنه برای شروع کارت فکر کنم خوب باشه نظرت چیه
شمال مگه قراره برای شهر های دیگه ام طراحی کنیم
نوید- نکنه به همین زودی جا زدی میدونی که شرکت ما خیلی معتبره طبیعی که برای شهرهای دیگم طراحی کنیم
باشه من مشکلی ندارم فردا میام شرکت فقط یه سوال برگشتمون همون روزه دیگه
نوید- البته نمیخوایم بریم تفریح میرم کار
به حرفش توجه ی نکردمو گفتم فقط ساعت حرکتو بهم بگید
نوید- ساعت 9 از در شرکت حرکت میکنیم فقط ماشین نیار با ماشین من میرم
باشه درحالی که بیرون میرفتم منشی رو به نوید گفت که قراردادو تنظیم کرده نوید برگه رو با یه خودکار به سمتم گرفت
تا امضا کنم بعداز نگاه کردن به متنش برگه رو امضا زدمو به سمتش گرفتم وقتی دیدم دیگه کاری اونجا ندارم خداحافظی کردمو از شرکت زدم بیرون .
نوید- آره فکرکنم آب گرم کن خاموش شده ولی تا حالا سابقه نداشته میشه بری روشنش کنی
ولی من که بلد نیستم (آره جون خودم) حالا واجب بود برید دوش بگیرید
نوید- نازنین بامن بحث نکن برو ببین میتونی درستش کنی
درحالی که داشتم از خنده منفجر میشدم به سمت آشپزخونه رفتم و یکمی الکی بهش ور رفتم من موندم
نوید- حالا میگی من چیکار کنم
من چه میدونم میخواستی نری حموم
نوید- تموم هیکلم بوی دود گرفته بود میخواستی چیکار کنم لاقن برو آب گرم کن بیار بذار پشت در
دیگه چی من نمیدونم خودت یه فکری بکن من دارم میرم لب ساحل به توهم اونجا خوش بگذره
نوید- نازنین اگه بری بد میبینی
منو تهدید نکن چون رفتم
نوید- منکه بلاخره از اینجا میام بیرون اون وقت بهت میگم
فعلا که اون تویی خدافظ و زود از در زدم بیرونو کلی خندیدم حقش بود پسری پرو های دلم خنک شد تا تو باشی
نوید- دیدی بلاخره از اونجا اومدم بیرون خانم کوچلو مثل اینکه یادت رفته اینجا ویلای منه و ممکنه کلید زاپاس داشته باشم
قلبم داشت میومد توی حلقم فکر اینجاشو نکرده بودم منه احمق نباید کلیدو در میاوردم درحالی که منو بیشتر توی آغوشش
هرچه تقلا میکردم فایده ای نداشت منو سفت گرفته بود برای همین تنها راهی که به ذهنم میرسید خواهش کردن بود
برای ظهر متاسفم خودت که دیدی هر کاری کردم نشد خواهش میکنم ولم کن و دوباره تلاش کردم
نوید- فکر کردی خرم و نفهمیدم آب گرم کنو تو خاموش کردی درضمن انقدر تقلا نکن چون خودتو خسته میکنی تو هروقت که من بخوام راحت میشی
نظرات شما عزیزان: